درست مثل یک بچه ... که عروسک که عاشقشه رو ازش میگیرن و انگار دنیاش همون عروسک بود ... جای همدلی ... عروسک ریختن جلوش و وعده های عروسک زیبا روی تو مغازه ... من اونو دوست داشتم ... همدلی خواسته ی زیادی بود ... حداقل درمون نیستی درد نباش ... زجه های شبانه ام یادم میاد ... بی قراری هام ... قلبم تیر کشید ...,note 73606 ...ادامه مطلب